عارفه جونعارفه جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

خواهرانه

5 ماهگیت مبارک عشقم

ابجی نازنینم 5ماهگیت مبارک.عاشششقتم نفسم.امیدوارم همیشه خنده رو لب های قشنگت باشه.     بفرمایید ادامه مطلب هجوم برای گرفتن شیرنی ها   قربونت دستای قشنگت که میخوای بگیری                 17فروردین عروسی دایی جواد بود و خیلی خوش گذشت .ما خیلی استرس داشتیم برای عروسی که تو گریه نکنی و اذیت نشی.خداروشکر قبل از رفتن خوابیدی و پیش بابا بودی ما تونستیم بریم ارایشگاه بعد برای رفتن بیدار شدی.   قبل از رفتن به تالار رفتیم آتلیه و عکس خوانوادگی و تکی هم انداختیم.   توی تالار انقدر هم...
25 فروردين 1394

تعطیلات فروردین

سلام ابجی نازنینم. خداروشکر این تعطیلات هم به خوبی گذرونیدم و کلی مهمونی باهم رفتیم.ولی سفر نرفتیم.   چون اب و هوا خنک هست و همه جا شلوغه و شما اذیت میشی.   عشقم سال تحویل خواب بودی.اما من برات دعا کردم .انشاالله سال خوب و پربرکتی رو داشته باشیم. خدارو شکر که تو کنارمون هستی.     سفره هفت سین رو خودم انداختم و تزئین کردم         صبح روز اول عید رفتیم خونه عزیز(مامانه مامان)     بغل دایی و خوشحال از گرفتن عیدی     یه روز که دخترخاله نگار اومده بود خونون عیدی دیدنی. &n...
14 فروردين 1394

عیدت مبارک عشقم

سلام عشقم سلام ابجی نازنینم.  سال نوت مبارک.امروز اول  فروردین1394هست که  شما4 ماه و5روز ه هستی.سال تحویل ساعت2:15 نصف شب بود که شما خواب بودی.ارزو میکنم سال خوب و پربرکتی رو داشته باشیم.و سایه پدر و مادرمون بالای سرمون باشه و خدا حفظ کنه تورو برای ما.پارسال این موقع تو دل مامان بودی و ماهم بی خبر از این که سال دیگه یه نفر به جمع ما اضافه میشه.خیلی خوشحالم که تو رو داریم. عکس عارفه جون کناره سفره هفت سینمون     به زودی برمیگردیم با عکس های فروردین ...
1 فروردين 1394

واکسن4ماهگی

25اسفند ماه برات واکسن4ماهگیت رو زدیم که این بار بیشتر از سری قبل اذیت شدی این هم عکس قبل از رفتن. ​خوشحال وبی خبر از این که قراره واکسن بزنی   بفرمایید ادامه مطلب صبح رفتیم مرکز بهداشت وزن و قدت رو گرفتن.وزن5300و قد58.ماشالا گلم.بعد قطره فلج رو دادن برعکس دفعه قبل چیزی نگفتی.اما برای زدن واکسن خیلی گریه کردی.اومدی خونه و بهت استامینوفن دادیم.اولش اومدیم خوب بودی و خوابیدی ولی حدود3و4ساعت بعد واکسن یکدفعه از شدت درد از خواب پریدی و شروع کردی به گریه کردن حدود ساعت3بود وتا یک ساعتی یک سره گریه میکردی الهی بمیرم هیچ جوری ساکت نمیشدی. یه گریه های مظلومانه ای میکردی دیگه نه شیر میخواستی نه عروسک نه بازی نه آینه ...
28 اسفند 1393

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری مبارک عشقــــــــم همین الان از بیرون اومدیم.وای خیلی شب وحشتناکی بود خیلی ترافیک و شلوغ.هیچ سالی بیرون نمیرفتیما.امسال برعکس رفتیم.اونم به اصرار دخترخاله اینا که اومدن دنبالمون. رفتیم یکم بیرون از شهر و آتیش روشن کردیم و...کلی چیزای دیگه که من اسماشو نمیدونم. شما که همش تو ماشین بودی.اولش یکم گریه کردی و بعد تو بغل مامان خوابت برد   ...
26 اسفند 1393

4 ماهگیت مبارک

سلام عزیزه دلم.خوبی ؟ 4ماهگیت مبـــــارک عششـــقـــــــــــــــم. نفســـم4امین ماه زندگیت رو  تموم کردی و وارد5ماهگی شدی. وای که چقد روز ها با حضور تو زود میگزرن. قربون لبخند قشنگت برم .     بفرمایید ادامه مطلب تا عکس های خوشگل ببینید.     این بار برای عکس گرفتن دختره خوبی بودی و خوش اخلاق بودی.   گفتیم این بار برای تنوع بجای کیک از شیرنی های خوشمزه استفاده کنیم. قربونت برم نارنینم که تعجب کردی و میخوای حجوم ببری به سمت شیرنی ها     عزیزکم این بار هم نشد ماهگردت رو25اسفند بگیریم.اخه افتاده بود تو   کارهای ...
25 اسفند 1393

100روزگیت مبارک

سلام ابجی نازنینم .سلام عمرم جونم 100روزگیت مبارک(5اسفند که3ماه و10روزگی) قربونت برم که تو انقد شیرین و بانمکی.   این هم عکست با کیک 100روزگی که خودم پختم     .   اون شب حالت خیلی خوب نبود و گریه میکردی.نشد درست عکس گرفت. قربونت برم که داری لب پایینتو میخوری   انشاالله کیک 100سالگیت نازنینم . ...
6 اسفند 1393

3ماهگیت مبارک

  سلام پرنسس خوشگل من.سلام نازنینم.3ماهگیت مبااااارک.   ابجی نازنینم سومین ماهگردت روز ولنتاین افتاد.   روز عشق و ماهگرد عشق من     بفرمایید  ادامه مطلب که کلی عکس  خبر دارم.بازم یه پست طولانی   بریم سراغ  سومین ماه زنگی گل دختر.   اول از همه عکس کیک خوشمزه ای که خودم دست کردم رو نشون بدم. جاتون خالی خیلی عالی شده بود.سفارشی مخصوص عارفه جون.     و اما عکس های که ما کلی حرف زدیم تا بخندی.اون شب گریه میکردی نزاشتی یه عکس درست بندازم.   *وقتی عارفه نمیخواد عکس بگیره*     ...
25 بهمن 1393

واکسن2ماهگی

 بخاطر واکسن 2ماهگیت که تو خیلی بی تابی کردی و2روز گریه میکردی ونخوابیدی وکلی لاغر شدی وصورتت اب رفت.برعکس نمیدونم چی شده بود که شیرهم میخوردی بالا میاوردی.خیلی اذیت شدی. بریم سراغ عکس ها که کاملا مشخص هست قبل از واکسن خوشحال و بی خبر از اینکه چی میخواد بشه   بفرمایید ادامه مطلب   ظهره پنجشنبه25دی رفتیم مرکزبهداشت و پرونده تشکیل دادیم و وزن وقد رو گرفتن. قطره فلج  رو که بهت دادن.بخاطر تلخیش جیغت رفت بالا . انقدر گریه کردی که من فکر کردم واکسن زدن.خانم پرستار گفت من کاریش نکردم هنوز.بعدش هم سریع اوردی بالا و رفلاکس کردی.ابجی جونی خودمونیما خیلی ناز داری. نی نی های دیگه نگار نه انگار قطره میخوردن....
27 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خواهرانه می باشد