7 ماهگیت مبارک عشقم
سلام جووووون دلم سلام عمرم نفسم.7ماگیت مبارک.
7 ماه با تمام سختی ها و خوبی ها و خوشی هاش تموم شد.
وای که چه زود این روزهای قشنگ کناره تو میگذره.
بعضی اوقات میشینم فکرمیکنم تو همون نوزاد ریز میزه 2300کیلو گرمی هستی.که حالا بزرگ شدی.انقد کوچولو بودی که همش میگفتم کی بزرگ میشی.حالا مثل برق عمرها داره میگذره.
ابجی جونی اینو فقط بدون که خیلی دوست دارم.خداروشکر میکنم که کناره ما سالم و سلامت هستی.
خدایا به همه مامان های منتظر نی نی بده و دامنشون رو سبز کن.
بفرمایید ادامه مطلب با کلی عکس از عارفه جون
7ماهگی عارفه تو فصل امتحانای من بود که کمتر پیش تو بودم
و دیر اومدم وبلاگت رو آپ کنم
(.البته تو پرانتز بگم که 25خرداد که7ماهگیت تموم میشد و من وقت نداشتم بنویسم. اومدم تاریخ وبلاگت رو رزرو کردم که بعد به سره فرصت بنویسم.)
و همچنین دیر تر ماهگردت برگزار شد.منو ببخش.چون میخواستم خودم برات کیک بپزم.
این هم عارفه خانم موقع درس خوندن من که دوست داشت بیاد پیش من و کتابام رو پاره کنه یا بخوره
علاقه شدید ب کتاب و دفتر داره.
زود تند سریع بریم سراغ عکس های این ماه.
خانم بفرما قلیون
دیدار با دخترخاله
اون روز خیلی جالب بود هردوتون یه اسباب بازی میخواستید و از دست هم میگرفتید
قربونت برم خوشتیپ من
وقتی خوابت میاد.
اگه خوابت رو کرده باشی خیلی سرحال هستی و بازی میکنی.
اما اگه خوابت بیاد همش در حال غر هستی.
فوق العاده بد خوابی.حتما باید جای ساکت بخوابی.
یا روی پا یا گهواره باید لالایت بدیم یا بغل مامان شیر بخوری و بخوابی.
دیدار با پستونک بعد از چند ماه.
چون گریه هات خداروشکر بهتر شده بود .پستونک رو بخاطر ضرر های که داشت کنار گذاشتیم.
اما یک روز امتحانی بهت دادیم و باهاش بازی کردی و به لثه هات میکشیدی.
یک روز که مامان نماز میخوند و چادرشو میخواستی بکشی و بهونه میگرفتی بری بغلش من از فرصت استفاده کردم مقنعه سرت کردم خیلی بانمک شدی
یه عکس همینجوری یهویی.
بریم سراغ اتفاق های قشنگ و پیشرفت های این ماه
(از تاریخ25اردیبهشت تا25خرداد):
این ماه شروع به غذای کمکی کردیم.
2هفته اول فرنی.(حریره هم ممنوع شد بخاطر رفلاکست)
.هفته اخر سوپ.
اینجا اولین باری هست که فرنی خوردی
دوره دهنت معلومه
اینجام داری سوپ میخوری که شامل هویج ماهیچه و برنج و کمی سبزی(گشنیز جعفری)
فعلا که خداروشکر دوست داشتی.
بدون کمک قشنگ میشینی
و برای حدود1یا2ثانیه می ایستی
عاشق راه رفتنی دوست داری دستت رو بگیریمو راه ببریم.
فعلا هیچ علاقه ای به چهاردست وپا رفتن نشون نمیدی
لب هاتو انقد تکون میدی که باهامون حرف بزنی.خیلی تلاش میکنی.
و کلمه های:د _ا_او_رو میگی
و لب های قشنگت رو قنچه میکنی و میگی پووووف
بعضی وقت ها این پوف همراه با فوت و بعضی وقت ها تف هست
از25اردیبهشت یادگرفتی خودتو توی بغل مامان لوس کنی و وقتی من بهت میگیم بیا بغلم سرتو تو بغل مامان قایم کنی و وذوق کنی وبمن بخندی.
عاشق بیرون رفتن و دد هستی.
وقتی میبرمت دم در و توی پاگرد اپارتمان انقد ذوق میکنی که جیغ میزنی.
وقتیصدات میپیچه بیشتر خوشت میاد باز هم جیغ میزنی.
جدیدا تا در باز میشه شروع به جیغ زدن میکنی که صدات بپیچه.
تو کریر دیگه نمیشنی و بیرون میای ماهم تصمیم گرفتیم بشوریم بزاریم کنار.
....................................................................................................
یاد گرفتی با عروسک ها وسایلت بازی کنی و کم تر توی دهنت ببری.
اول یکم نگاه میکنی و کنجکاویاتو انجام میدی بعد با دهنت تست میکنی.
.........................................................................
در6ماه و10 روزگی خودت به تنهایی غلط زدی و روی شکمت اومدی.
اخه از اینکه روی دلت بیایی اصلا خوشت نمیاد بخاطر همین علاقه ای به غلط زدن نشون نمیدادی.