2ماهگیت مبارک🎂
سلام عشق ابجی.سلام عمرم.نفسسسم.الهیئ من فدات بشم که هر روز شیرین تر و خوشمزه تر میشی.2ماهگیت مبارک آبجی جووونم
- ابجی نازنینم جشن 2ماهگیت باتاخیر برگزار شد.و عکس هم بعدا گرفتیم گذاشتم تو وبلاگت.
بخاطر واکسن 2ماهگیت که تو خیلی بی تابی کردی و2روز گریه میکردی ونخوابیدی وکلی لاغر شدی وصورتت اب رفت.تو پست بعد کامل میام توضیح میدم.....
.
بعد از واکسن رفلاکست باز رفت بالا تا یه روز که خیلی شدید شده بود ومداوم میاوردی بالا.که دکترتو عوض کردیم و شب بود رفتیم مطب و اقای دکتر شیر خشکت رو عوض کرد و شیر ضد رفلاکس(ببلاک ای آر)داد و قرص نکسیوم. خوردی اولش همه چیز خوب بود و از رفلاکس هم خبری نبود اما بعد به این شیر حساسیت زدی و اسهال گرفتی و باز رفتیم دکتر و شیر گاستروفیکس مخصوص اسهال داد و شیر ببلاک و قطع کردیم و شربت وقطره داد تا بهتر بشی اما خیلی طول کشید و بعد از اون پاهای نازنینت شدید سوخت و...
این هم عکس دارو ها
هیچی ما تا حدود10روز درگیر بودیم و اعصابمون شدید خورد بود و به دکتر رفتن بودیم که شما تو 10روز فقط100گرم وزن اضافه کردی که این فوق العاده کمه.
.
این شد که تاحال شما رو به راه شد ما برات جشن گرفتیم.
.
حالا بریم سراغ اتفاق جدید از ماه دوم زندگیت.
30اذر که شما35روزه بودی یلدا رو در پیش داشتیم.یلدای که بلند ترین شب سال هست که ما ایرانی ها جشن میگیریم..اما متاسفانه نشد امسال جشن گرفت.بخاطر اینکه 30اذر امسال مصادف با 28ماه صفر شد که رحلت حضرت رسول اکرم و شهادت امام حسن مجتبی شد. انشاالله سال دیگه
این هم از هندونه ی خوشمزه وقرمز ماقربونت برم.
این عکس برای43روزگی عارفه جون هست.
طبق رسم در40 روزگی شما بردیمت حمام.منم رفتم کمک مامان تو حمام وشمارو شستیم و بعدش هم من اوردمت بیرون ولباس هاتو تنت کردم نازنینم .
قبل از حمام.نگاه کن چقد لاغر و کوچولو بودی
ا
بعد از حمام که خسته تو گهواره خوابیدی.سفید برفی من
این هم عکس هنری از شب 40روزگیت(گل در وسط گل)
یه عکس هنریه دیگه که خیلی دوستش دارم.
سفیدبرفیه ریز میزه من.
عکس از41روزگی.
یه روز که رفته بودیم مهمونی.دیدن دوستمون.نینیشون به دنیا اومده.عارفه جون56روزه
خواهرجونی ببخشید که اینجوری پیچیدمت تو پتوطفلک از ترس چشماشو چقدر باز کرده
عشقم انقدر شما ضعیف و ریز بودی که کوچیک ترین پستونک به صورتت بزرگ هست
اخه گریه میکردی .دکترها که انقدر با پستونک مخالف هستن.دکتره شما گفت بخاطره گریه های زیادش بهش بدید.اما پستونک اصلا دوست نداری.سریع میندازی از دهنت بیرون.
عارفه جونم انشاالله دل درد و کولیک ورفلاکست زودی خوب بشه.بمیرم برات که تو انقدر درد میکشی. وشبا نمیتونی بخوابی..شده شبی که تا6صبح گریه کردی و بعد خوابیدی.خداجونم ابجیمو زودی خوب کن تا بتونه راحت شیر بخوره و بخوابه.
.
و اما بریم سراغ کارهای که تو این ماه یاد گرفتی:
-ادگرفتی باصدای قشنگت آغون بگی که من قند تو دلم آب میشه.
نور و آدم هارو رو قشنگ با چشمای نازت دنبال میکنی.که این خیلی عالیه.چندبار امتحان کردم.
وقتی هم کسی باهات صحبت میکنه با دقت گوش میدی و بهش نگاه میکنی.
و در اخر بگم که علاقه شدید به بابا داری که از الان داری نشون میدی.و در زمان گریه ها و دل درد هات بغلش اروم میشی.