1 ماهگیت مبارک🎂
یک ماهگیت مبارک عشششششقم
یه پست طولانی از این 1ماه.
.ممنون دوستان که برامون وقت میزارید.ببخشید که دیر آپ کردم و این پست طولانی هست.
از تولد تا پایان ماه اول
بفرمایید ادامه مطلب
سلام عزیزه دل ابجی.خوبی؟انشاالله همیشه خوب و سلامت در کناره خانواده باشی و دل دردت هم به زودی خوب بشه.خداروشکر اولین ماه زندگیت رو با خوبی و خوشی و سختی های خودش پشت سر گذاشتی.اینم از عکس یک ماهگیت.اولین ماهگرد.
قربونت برم که مثل فرشته ها خوابیدی
نفسم کیک اولین ماهگردتو خودم برات پختم و تزیین کردم.با کلی ذوق وعشق.کیک مدل رنگین کمان هست
حالا بگم از اتفاق های این ماهت.اول از همه بگم که ما دکتر شمارو اقای دکتر قاسمی انتخاب کردیم.دکتره خیلی خوبیه.از وقتی به دنیا اومدی ماباهش درتماس هستیم و بهمون خیلی کمک میکنه.خداخیرش بده.برا اولین بار روز 27ابان که شما2روزه بودی رفتیم پیش دکتر برای چکاپ.شما که کم وزن به دنیا اومده بودی.اما متاسفانه بازم وزن کم کردی و شده بودی2100.چون روزای اول مامان شیر نداره.دکتر برای شما شیر خشک پری نان رو نوشت که وزن بگیری.همون روز هم برامون یه ازمایش زردی ارژانسی نوشت که انجام بدیم.رفتیم انجام دادیم و خداروشکر عددش7بود و جای نگرنی نداشت.گفت بازم چند روز دیگه بیاید.
29ابان مجدد رفتیم برای چکاپ زردی ازمایش برای فرداش نوشت و وقتی جوابش رو گرفتیم دیدم بله عدد زردی خییلی بالا رفته و شده17.واای این عدد خیلی خطرناک هست.مخصوصا برای وزن کم شما.
نگاه کن چقدر زرد بودی
همون موقع زنگ زدیم دکتر گفت سریع بیارین بیمارستان برا بستری؛شانسمون دکتر همون شب بیمارستان شیفت داشت وخودش برامون دستور بستری رو نوشت و پرونده تشکیل داد.بخاطر بالا بودن زردی دستگاه قوی رو برمون انتخاب کردنوااای دلم برات کباب شد.میخواستم بشینم فقط گریه کنم و تورو تو دستگاه نبینم.مخصوصا وقتی که برات چشم بند بستن.خیلی بد بود.وقتی بستری شدی انقدر دلم شور میزد و نگران بودم.که سرم نزنن.که تو بی تابی نکنی.و...و...
شب اول زردی خیلی بی حالت کرده بود و خواب بوی.اما شب2ام.از شب تا صبح گریه میکردی و جیغ میزدی.خیلی بی تاب بودی.نمیتونستی بخوابی.خیلی شب بدی بود.نمیدونستیم چه مشکلی هست .
من که پیشت نبودم مامان تعریف میکرد.اگه من بودم که پا به پات گریه میکردم.همون شب هم یعنی در 7 روزگی شما نافت بخاطر گرمای شدید دستگاه خشک شد و افتاد.
بنده خدا مامان خیلی سختی کشید برا زردی.2شب نتونست درست بخوابه و چیزی بخوره.فقط نگران بود و استرس داشت و جوش میکرد..بخاطر همین از اون شب شیرش خیییلی کم شد.
اون شب که خیلی گریه میکردی زنگ زدیم دکتر قطره کولیکز رو تجویز کرد برای دل درد و ضد نفخ بودن و گفت متاسفانه شما گیره کولیک افتادی و نمیزاره شب ها بخوابی. قطره رو خوردی ویکم بهتر شدی.خدارو هزار مرتبه شکر بعد از 2روز بستری زردی تموم شد وبا عدد5مرخص شدی.چون وزنت کم بود2روز نگه داشتن.
اینم عکسی که مثل فرشته ها خوابیدی.6روزگی
فردای مرخص شدن رفتیم پیش دکتر.شیر خشکت رو عوض کرد.شیر پپتی جونیور داد.گفت بهتر از قبلی هست.زردی هم خوب بود و خداروشکر خبری ازش نبوددکتر شیرخشک رو گفت با قطره چکون بدیم.بخاطر اینکه خیلی کوچیک هستی هنوز و اینکه سینه مادر رو ول نکنی.اما بعداز چند روز اجازه داد شیشه بهت بدیم.که10اذر.15روزگیت برای اولین بار شیشه رو گرفتی.شیشه چیکو شبیه سینه مادر گرفتیم برات.
حالا از اولین حمامت بگم.که مامان بردت.منم رفتم کمکش..روز28ابان.3روزگی عشقم.چون دفعه اولت بود زیاد خوشت نیومد و گریه کردیاما دفعه های بعد که بردیم خیلی دختره خوبی بودی و خوشت میومد از اب
15اذر روز تولد من بود.که عارفه جون20روزش بود.اولین سالی که من کنار شما جشن گرفتم.خیلی شب خوبی بود.خیلی خوشحالم که تورو کارم دارم.اینم از اون روز
اینم یه عکس از 23روزگی .یه روز که خواستیم ببریمت بیرون.
بعضی شبا که کولیک میاد سراغت وخیلی بی تابت میکنه میبریمت بیرون.چون مجبوریم.خیلی گریه میکنی.سیاه میشی.نفست میگیره.مخصوصا شب ها.و به هیچ طریقی ساکت نمیشدی.روز های اول چون زود بود نمیتونستیم بهت دارو بدیم .نمیتونستیم پستونک بدیم.گریه ها خیلی زیاد بود.مجبور بودیم ببریمت تو این هوای سرد تو ماشین تا کمی بخوابی و اروم بشی.البته این گفته دکتر بود.ماشین ارامش به نی نی ها میده و حرکت و صدا ها مثل رحم مادر هست.
چون راهی بجز این ساکت نمیشدی.
اول نفخ و دل درد داشتی .بعد رفلاکس هم اضافه شد.تا این که کم کم قطره کولیک بهت دادیم و شربت رانیتیدین.شربت گریپمیکچر.تا یکم بهتر شدی.پستونک هم که به هیچ عنوان دوست نداری و میدی بیرون.مگر اینکه قطره آ د بهش بزنیم تا طعم بگیره و یکم بخوری و کمی آروم باشی.
این هم از شناسنامه گل دختر.
این همه از ماه اول زندگی آبجی نازنینم.