سه ماه دوم بارداری
یه پست طولانی برای این3ماه.همراه با مشخص شدن جنسیت نی نی و اولین خریدها
شما دخملی یا پسمل؟
غربالگری دوم:17خرداد93 در 16هفتگی ودر ازمایشگاه دکتر مصدق انجام شد.که خداروشکر همه چی خوب ونرمال بود.
معاینه دکتر:خانم دکتر غربالگری رو دید وسونو نوشت وقرص پریناکال وکلسیم برای مامان نوشت
سونوگرافی 3و4بعدی وتعیین جنسیت:در15تیر93 (8رمضان)در کلینیک دکتر خسروی و
در19هفته و5روز انجام شد و DVD هم بما دادن تا به یادگار برای خودت نگه داریم که چقدرکوچو بودی (چون دکتر خیلی خوبی بود به ما دیر وقت دادن.بخاطر همین جنست نی نی مون رو دیر تر فهمیدیم )
تعیین جنسیت(لحظه شماری برای دخمل بودن یا پسمل بودن):بلاخره روز 15تیر رسید.کلیاسترس داشتم وروز شماری میکردم. روز8ماه رمضان بود که من وبابا روزه بودیم.نوبت هم ظهر تو اوج گرما بود.من خیلی دوست داشم با مامان برم.اما بهم میگفت سخته روزه ای اسیر میشی نیا.اما من کلی ذوق داشتم که هرچی زود تر بفهمم وببینمت.گفتم شاید داخل اتاق سونو راه بدن برم تا خودم ببینمت و صدای قلب نازنینت رو بشنوم وجون بگیرم.اما متاسفانه همراه داخل اتاق سونو راه نداد.ولی بگم از اون روز واای چه لحظه پر استرس و البتهقشنگی هست که تو کلینیک نشسته باشی ونگاهت به در باشه تا کی مامان بیرون میاد وبهت چی میگه.مامان بعد از کلی وقت اومد بیرون.خنده رولباش بود(منم تو دلم میگفتم یعنیچی میگه وچی هست)مامان گفت خودتون حدس بزنید.من همون اول گفتم دخمل.بابا گفتپسر...اما... حدس من درست شد.هوراااا شما دختر بودی
اینم عکس کیکی که خودم به مناسبت دخمل بودن شما پختم
اولین لباس ها برای نی نی رو بعد از اینکه فهمیدیم جنسیت چیه:26تیر گرفتیم
یه 3تیکه خیلی دوستش دارم.39تومن
یه سرهمی مخمل خومشل.45تومن
اولین سفر به مشهد با تودلی عزیز:در5تیر93ساعت9صبح از فرودگاه تهران به سمن مشهد پرواز داشتیم.اونجا از امام رضاخواستم که دعا کنه آبجیم سالم باشه.برای مامانای باردار دیگه واونایی که باردار هم نمیشن دعا کردم.
از اونجاهم سوغاتی برای شما خریدیم.که ایشالا سالم وسلامت تن کنی.
از پاساژ فردوسی مشهد گرفتیم.چون هنوز جنسیت معلوم نبود.یه مدل اسپرت انتخاب کردم که دختر وپسر نداشته باشه.
اینم یه تشک تعویض.خداروشکر دخترونه خریدیم وشما دخمل شدی.
هدف از خرید.یادگاری و سوغاتی بود از مشهد.
اولین سفر به شمال با تودلی عزیز:17مرداد93 در24هفتگی شما حرکت کردیم به سمت شهر چالوس.خیلی خوب بود وخوش گذشت.مامان عقب ماشین دراز میکشید که سختش نباشه.ایشالا سال دیگه با شما میریم.اینم یه گوشه ای از طبیعت شمال کشورمون(دریاچه الیمالات)
بنده خدا مامان رو با اون وضعش قایق سوار کردیم.اما به اون اقا گفتیم آروم بره وخداروشکر آروم رفت وموج هم نداشت